گوشی رو بعد از یه بار بوق زدن بر می داره.
می گم سلام خاله.
می گه سلام الهام جان.
(الهام خواهرزاده ی واقعیشه. مثل من الکی نیست...)
دلم می گیره و بقیه ی مکالمه اونجور که می خواستم پیش نمی ره...
.
.
.
خاله , عمو ... فکر کنم دیگه باید از این بازی دست بردارم و آدمها رو با اسم واقعی خودشون صدا کنم.
سخته برام دل کندن از صفاتی که یادگار کودکیمه.
بچه که بودیم همه ی آقاها عمو و همه ی خانوم ها خاله بودن...
کاش می شد هنوزم باشن
هم زمان بودن احساساتمون ــــــــــ
هی
هی
گله ام از تو نیست که چرا نگفتی
گله ام از خودم است که چرا نپرسیدم؟؟؟
بسیار بسیار مشعوف شدم از خوندن این مطلب که بلاخره یکی زد تو برجکت ...بسکه هی راه رفتی و گفتی خاله خاله...هی با همه خودمونی شدی.....یادته نشسته بودی پیشه عمه من میگفتی عمه جون شما خودت رو ناراحت نکن!!!!من و مهتاب چشمامون شد انقده.......خیلی خوشم اومد ....اون یارو...خاله هه ...کی بود برم دستش رو ببوسم که این لوس بازی رو از کله تو انداخت..........
من هنوزم به یه عدخ میگم عمو......بعد میبینم .....یارو دیگه انگار انقدا با من فاصله سنی نداره......انگار فاصله ما با نسل قبل داره کمتر و کمتر میشه و با نسل بعد بیشتر و بیشتر.....مثه توده های خاک میمونیم تویه دگر گیسی ها که داریم به هم فشرده میشیم.......شاید یهو دیدی از فردا اونا به تو زنگ زدن و گفتن سلام خاله!!!
مامانت تا کی اینجاست؟
من هنوز زنگ هم نزدم!!!!
پسرم .....دستش که ترک خورد هیچی ...چنان شدید سرما هم خورده که نگو....اشکم و درورده...
بووووسسس
حنای نازنینم می دونستم تو خیلی از این موضوع خوشحال خواهی شد!!! (خاله نسرینم چطوره؟!!!هاهاها)
الهی بمیرم واسه سورنا کوچولومون . قربونش بشم. ایشالا زودی خوب بشه. از طرف من ببوسش :*:*:*:*:*:*
خاله طاهره
سلام رهایه عزیز ..خوبی؟.....خاله !
خاله را دیدیم! مامانت!
قرار شد من بهش زنگ بزنم و در خدمتش باشم یه شب! منتها......باور میکنی یا نه........کفگیر ته دیگه ! باید به صرفه املت دعوتش کنم! این شد که ما هنوز خبری بهش ندادیم...
خودت خوبی؟ شوهر کردی خیلی کم پیدا شدی .....بی جنبه!
عقده ای!
هی کجایین؟
چی شده ؟ مریضی چیزی اومده؟!!
من اینجام بقیه کجاااااااااااااان؟
مو که همیشه هستم
ولی صابخونه اصن مهمون نواز نیست