خونه گرمه
دارم یاد می گیرم با هر شادی کوچیکی برقصم و سر و صدا راه بندازم.
دیگه منتظر نمی شینم تا یه اتفاق بزرگ بیفته. شاید هیچوقت اتفاق نیفته.باید زمان رو قدر دونست.
پاکت حقوق دو هفته م رو می گیرم بالای سرم و مسخره بازی درمیارم
میگم درشتهاش مال تو ریزهاش مال من.
کمه اما می شمره و می گه خدا رو هم شکر.
به خدا اعتقادی نداره اما به شکر گذار بودن اعتقاد داره و این خوبه.
خونه گرم بود
مست بودم و نمی دیدم دارم برای کی می خونم.
اما خوندم, صدام نرسید؟
مستی هم دیگه دردی رو دوا نمی کنه
اما خوبیش اینه که دردها رو سبک تر می کنه. لاقل واسه یه شب
خیلی وقت بود می خواستم براتون بخونم. سه سال بود.
خوندم. بالاخره خوندم