وسط جمعیم که دوستشون دارم خیلی هم دوستشون دارم فامیلندو دوست ولی وقتی میام خونه ناراحتم چون دلم می خواست این آخر هفته رو با دیدن مامان بابام بگذرونم با همیلا با ستاره دلم براشون تنگ شده وقتی اونا رو ببینم دلم برای بقیه تنگ میشه اگه همه رو باهم ببینم دلم برای تو تنگ میشه واگر تو هم تو اون جمع باشی ادامه زندگی به صورت قبل سخت میشه برگشتن به زندگی به دور از همه یعنی هیچوقت هیچ حالتی نیست که رضایت کامل داشته باشم می فهمی
سلام...میبینم که همه مثه من تعطیل کردن رفتن!
باز من بعد شیش ماه اومدم.....رها چرا نمیای؟....انقده شوهر داری سخته؟!!!! وقت نداری یه کلمهبنویسی؟ واقعا که عروس هم عروس های قدیم......وای خدا ......امان از دست این عروس های سوسول امروزی......
سعید جان خوبی؟....نمیخوای بیای وطن؟
خواهرک ما اومد و رفت.......چقدر این دفعه رفتنش برام سخت بود........گریستم...حسابی
حنا جون دوست دارم بیام عزیز اما ایشالله یکی دو سال آینده...
باز ما می آیم اینجا یه سری می زنیم اما این رها خانم رها کرده اینجا رو حسابی.
آمدیم نبودید....
سلام...امروز که تولدم بود رها بهم زنگ زد...چقدر خوشحال شدم و اشک ام درامد....خیلی گریه او شدم؟
به هر حال...دلم .......میخواد.........یه بار........همه......دوره هم........یه بار دیگه
وسط جمعیم که دوستشون دارم
خیلی هم دوستشون دارم
فامیلندو دوست
ولی وقتی میام خونه ناراحتم چون دلم می خواست این آخر هفته رو با دیدن مامان بابام بگذرونم
با همیلا
با ستاره
دلم براشون تنگ شده
وقتی اونا رو ببینم دلم برای بقیه تنگ میشه
اگه همه رو باهم ببینم دلم برای تو تنگ میشه
واگر تو هم تو اون جمع باشی
ادامه زندگی به صورت قبل سخت میشه
برگشتن به زندگی به دور از همه
یعنی هیچوقت هیچ حالتی نیست که رضایت کامل داشته باشم
می فهمی
کامنت قبلیم دقیقا روز سالگرد عقدتون بوده
و این کامنتم امروزه
روزی که تویِ سپید پوش زیباترینِ عروس هایی
دالی.
سعید بهش بگو بنویسه
تو که دنیا دیده ای
حرفتو قبول می کنه
بگو
بنویس رها. بنویس.
اه الان یه ماه گذشت ننوشت بازم که این دختر.
آره سعیدووو از دست این دختر
ببین تورو خدا ها!!!!!!!!!!!!
الان یه ماه بعد اون یه ماه بعد.
سلام...میبینم که همه مثه من تعطیل کردن رفتن!
باز من بعد شیش ماه اومدم.....رها چرا نمیای؟....انقده شوهر داری سخته؟!!!! وقت نداری یه کلمهبنویسی؟ واقعا که عروس هم عروس های قدیم......وای خدا ......امان از دست این عروس های سوسول امروزی......
سعید جان خوبی؟....نمیخوای بیای وطن؟
خواهرک ما اومد و رفت.......چقدر این دفعه رفتنش برام سخت بود........گریستم...حسابی
حنا جون دوست دارم بیام عزیز اما ایشالله یکی دو سال آینده...
باز ما می آیم اینجا یه سری می زنیم اما این رها خانم رها کرده اینجا رو حسابی.
آمدیم نبودید....
هیچ کس با دل آواره من
لحظه ای همدمو هم راز نبود
هیچ شهری به من سرگردان در دروازه خود را نگشود
برایم بخوان
برایم بار دیگر بخوان
pofak namakie minoo
سلام...امروز که تولدم بود رها بهم زنگ زد...چقدر خوشحال شدم و اشک ام درامد....خیلی گریه او شدم؟
به هر حال...دلم .......میخواد.........یه بار........همه......دوره هم........یه بار دیگه
حتما حنا جون. فقط یادت باشه من رو هم دعوت کنین ها.