بهای لحظه ای آرامش را با چه باید پرداخت؟ با یک عمر؟

در میان هذیان ترافیک و سردرد، میان چرا هایی که از خود می پرسیدم، یک سوال بود که مدام تکرار می شد:

دلم می خواست بدانم

راه رفتن

در کنار یک مرده

چه حسی دارد؟

 

 

 

تشنمه. میشه لطفا یه لیوان آب به من بدین؟

 

به همه گفتم که چقدر کار دارم. همه می دونند. همه می گن:" اما تو که سرت خیلی شلوغه". آره، خودم بهشون گفتم. من وقت ندارم.

بهش می گم: من تا جوونم و نیرو دارم باید کار کنم. شاید بعد ها نشه و یا نخوام. می پرسه:  برای چی؟ پول جمع کنی که چی؟ آخرش چی؟

نمی دونم برای چی اما می دونم که اگه کار نکنم، اگه بی کار بمونم، از فکر و خیال سرم می ترکه.از فکر آینده، گذشته. ازخیالات آدم هایی که یه روزی اومدن تو زندگیم.(گاهی کابوس و گاهی خاطره) هی مواظب باش! طرف اگه پاشو گذاشت تو زندگیت به همین راحتی ها نمی ره. چنگ می زنه یه تیکه از روحت رو می کنه. تا وقتی باشه اونو تو مشتش نگه می داره و فشار می ده وقتی هم رفت که دیگه رفته. تو می مونی و جای اون زخم که هرازگاهی باید روش ضماد بمالی و یا با دردش بسازی.

 به همه گفتم، حتی دوستای نزدیکم، همه می دونن که چقدر کار دارم: نمی تونم بیام مهمونی" بابا پروژه مردمه"" میام میام این کارم که تموم بشه میام پیشت" اما بعدی میاد و بعدی وبعدی

و من نمی خوام برم. خاطرات روزهای خوب گذشته آزارم می ده . همه می گن یاد اون روزها به خیر اما دیگه چه فایده؟وقتی گذشتن و تو اونجور که باید ازشون لذت نبردی...

احساس می کنم که تو یه راه شلوغ و پر از دود تند تند قدم بر می دارم. می رم تا انتهاش و دوباره از همون راه برمیگردم. راهی که خودم برای خودم ساختم. همه جا پر از دوده، شلوغ، حتی شبهاش.

 من می ترسم٬ خیلی می ترسم....

یه خونه سوت و کور

یه ظرف غذای نیم خورده

یه دختر اخمو که نمی دونه از چی دلخوره!

این منم که تو خونمون تنهام. ولو شدم جلوی تلوزیون. (من که از تلوزیون متنفرم!!!) و این بیشتر اعصابمو خورد می کنه.

یه نفر رو می شناختم که تنها زندگی می کرد. دوستی کوتاهی داشتیم. علت خیلی از رفتار هاش رو نمی دونستم. اما حالا می فهمم چرا...حالا درکش می کنم... آدم ها نباید مدت زیادی تنها باشن چون بی برنامه می شن، تنبل می شن، بی حوصله می شن.

 من دیگه نمی خوام تنها زندگی کنم. اصلن نمی خوام تجربه اش کنم. خونه وقتی معنی داره که یه خونواده توش باشه وگرنه با یه انباری فرقی نمی کنه. نظرم عوض شده: من دیگه نمی خوام تنها باشم.

 

PS: دوست بسیار عزیزم حتما الان خیلی خوشحال می شه که من به این نتیجه رسیده ام!!!