انتظار

 

چرا وقتی می خوایم بگیم سرطان به طاش که می رسیم بغضمون می ترکه؟  روزی که شنیدم سرطان داره پشت تلفن ساکت شدم. شاید از ناباوری بود. اما ظهرش که داشتم برای عاطفه می گفتم، درست وقتی رسیدم به طا، زدم زیر گریه. شاید تازه اون موقع باورش کردم. حالا هر تابستون که می شه دلم پر می زنه که برگرده ایران. دفعه اول که اومد، تازه سالم شده بود. اومد و یه عالمه غم و غصه رو همراه دارو هاش خورد و رفت. همین شد که دارو هاش  اثر نکرد. دفعه دوم که اومد، دوباره مریض شده بود. این بار وقتی از اینجا برگشت دارو هاش رو خورد.

 یعنی حالا که بیاد حالش خوب شده؟؟؟