فرزندم

 

چه لذت بخش بود فشردن آن کودک بر سینه ام.

نابود می کند تمام نا انمی های جهان را.

صدای طپش قلب کوچکش به من آرامش می بخشد.

 دیدن لبخند شیرینش خود خود خوشبختی ست.

 نوازش پوست لطیف و نرم او چنان است که انگار بر روی ابر ها دست می کشم.

 عطر کودکانه اش به تازگی بوی بهار است در اول فروردین ماه.

 معصومیت نگاه  او اشکم را در می آورد!

 وقتی به خواب می رود تنفس آرام و منظم او، به خلسه ام  فرو می برد.

چند باری شده که درعالم خواب، کودکی مرا بغل کرده باشد. صبح که بیدار شده ام جای او در میان بازوانم خالی بود.

 حس غریبی ست....

 چقدر دلم آرامش می خواهد. روح خسته ام تولدی دیگر می خواهد برای تازه شدن.

 کودکم را به من بازگردانید.

 کودکی ام را به من بازگردانید.

نظرات 3 + ارسال نظر
شازده خانوم جمعه 19 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 00:20 http://shazdekhanoom.blogsky.com

پست کارواش کولاک بود لذت بردم واقعا

palina جمعه 19 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 00:51 http://berke.blogsky.com

اگر سنگها
در مسیر رود نبودند
هرگز
صدای آب
شنیده نمیشد.........

دختری که هیچ کس و جز تو نداره شنبه 20 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 20:44 http://banooyemah.blogsky.com


سلام
ای رهگذر
با نگاه بی انتهایت
به عمق تک تک حروف و
واژه هایم بنگر و
آرام آرام
مرا همراه با این صفحه ورق بزن...
و بعد به رسم روزگار مراو
عمق نو شته هایم را
به دست فراموشی بسپار...
...آواره سر گردان...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد