خداحافظ بهار

 

بهار هم تمام شد. بهاری که اینقدر از آمدنش می ترسیدم!

هر سال این هراس را دارم. از یک شروع تازه می ترسم

. هر آغازی پایانی دارد. از این پایان می ترسم.

اما بهار آمد و رفت و من پایان آن را دیدم که خوش بود.شادی بود. امید بود.(برای یک نفر دیگر)

(و دیدن شادی دیگران خود٬خوشی ست٬نیست؟)

خداحافظ ای بهار زیبا....

 

ای بهار همچنان تا جاودان در راه٬

همچنان تا جاودان بر شهر ها و روستا های دگر بگذر.

هرگز و هرگز بر بیابان غریب من منگر و منگر.

سایه ی نمناک و سبزت هرچه از من دورتر٬ خوشتر.

بیم دارم کز نسیم ساحر ابریشمین تو٬

تکمه ی سبزی بروید باز

بر پیراهن خشک و چروک من.

(مهدی اخوان ثالث)

 

نظرات 2 + ارسال نظر
شازده خانوم شنبه 3 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 12:00 http://shazdekhanoom.blogsky.com

سلام.حال شما؟ کم پیدا شدید؟

سیب گاززده پنج‌شنبه 8 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 23:51

مطمئنی این شعر مال اخوان ثالثه؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد