نشسته م اینجا 

دارم زندگیمو می کنم  

اونها هم اونجا دارن زندگی شون رو می کنن.

دستم به جاییی بند نیست . یعنی خیلی دورم از دوستهام. 

دور تر از اینکه بتونم کمکی بکنم  

غصه می خورم 

اما که چی؟ کمکی نمی کنه. 

نمی تونم باری بردارم  

همین

نظرات 2 + ارسال نظر
[ بدون نام ] شنبه 23 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 12:19

بقیه رو نمی دونم
ولی برای من
کی می تونست بیشتر از تو باشه ؟
وقتی هیچ کی نبود
تو بودی
و هستی

حنا شنبه 23 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 23:50

برای من هم همینطور........
همینطور هی منتظرم که بیای....نمیدونم چرا فک مسیکنم بیای ...میمونی.........نمیدونم که اومدنت موقتیه....موندنت دائمیه.........باید عادت کرد..همه چی اونطور که فک میکنی پیش نمیره.....
برنامه ریزی های آدم یهو بی مقدمه و بی توجیه به هم میریزه....
دنیا همینه.....باید اون موقع که پیش هم بودیم قدر میدونستیم که خداروشکر دونستیم...
زندیگتو بکن عزیزم.....
همه دارن همین کارو میکنن ...چاره چیه؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد